عشق باران

محمد مهدی بازاری

عشق باران

محمد مهدی بازاری

مرهم زخم بنی آدم کجاست

 

 

نمیگذرم از آنکسی که خیلی راحت از حقم گذشت ...از آنی که برای خودش کیسه اعتبار دوخت از محبت صادقانه من ...برای خودش افتخاری کذب دشت نمود از گفتار و احساس بی غرض و مرض من ... 

نمیگذرم از تو ...هر کسی هستی باش من از تو نخواهم گذشت . 

 

باید لال شد خفه خون گرفت و به این جماعت بی جنبه فرصت طلب رو نداد ...اینان هزار هزار عشوه خود را متانت میدانند و یک حس صادقانه تو را هزار هزار کلک سوار میکنند ... تفسیر و تحلیل میکنند و آروغ های روشنفکری تحویل یکدیگر میدهند ...کافیست یکی را پیدا کنند تا هر آنچه برایشان عقده بود و هست را تخلیه کنند ...قضاوت میکنند ندیده و نشنیده ...قضاوت میکنند بیرحمانه و منافقانه ...قضاوت میکنند برای اینکه ویترین کذایی روشنفکریشان گرد و غبار نگیرد غافل از آنکه این ویترینها ماندنی نخواهد بود برایشان ... 

 

ننگ احساسند بعضی ها


چه کوته نظرند آنانی که محبتت را هرزه گی میدانند و احترامت را هوس ...

چه خائنینی هستند آنانی که از دلت حرفها را بیرون میکشند تا بر طبل 

رسوایی بنده خدا بکوبند و بر دامن پر از ننگشان یک جنایت دیگر ثبت کنند .

چه خام خیالانی که خود را پریوشان عالم میدانند غافل از اینکه امروز با 50 هزار 

تومن میشود پری رویانی بهتر از پریان افسانه ها را مالک شد .

ای خاک بر سرتون ...

خیلی احمقید که فکر میکنید هر کسی به شما خندید یعنی عاشقتان شد و هر کسی 

محبت به شما نمود یعنی چشم به شما دارد ...فکر میکنید که هستید ؟؟؟


ننگ بر شما که ننگ بشریت هستید .


عشق و هوس

 

 

هوس کرده ام  

 

عاشق شوم ... 

 

من  هوسبازم  

 

یا عاشق ؟؟؟